|
یک عمر هر دردی به من دادی حس میکنم عین نیازم بود
|
|
|
سلام
تا حالا شده به این فکر کنی که انگار همه از تو طلبکارن؟! و تو این وسط خودتو مثل یکی که حق با اونه ببینی؟ نمیدونم شایدم واقعا حق با تو هست شایدم با بقیه ست!!!چقدر تو زندگیامون از همه طلبکاریم.نه؟!
ی دفعه ای میبینی زمین و زمان به هم ریخته چون از تو توقعاتی رو دارن که توی مخیله تم نمیگنجه.این وسط میمونی که خود واقعیت باشی یا خود دروغیت یا خود وجدانیت؟!نمیدونی باید چیکار کنی؟دیگه با خودتم دعوا داری.داد میزنی !خب ی کم خالی میشی.خودتو پرت میکنی رو ی جای نرم(باید بگردی جاشو پیداکنی-ببین تواونجایی که هستی چی در دسترس داری اگه تو خونه ای که خودتو رو مبل و جا خوابت میندازی اگه ی وقت وسط خیابونی که فقط تو مخت فکرای مختلف تاب میخوره تا اینکه ناخوآگاه یادت میره البته بعد دوباره با کوچکترین دلخوری که پیش میاد بازم یادت می افته خلاصه ی جوری میخوای خودتو تخلیه کنی میون این همه فکرای جورواجور سر آخر به این نتیجه میرسی که چقد این فکرمشغولیت خنده دار والکیه
حافظو باز میکنی میگه:تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی
بعد یه هویی فکرت به اینجا میرسه چقدر تو دنیابودنمون کوتاهه و حیف من نیست که غصه این چیزاروبخوررم.بعد یی هو یادت میاد که محرمه و حیف نیست اشکت به جا برای امام حسینت ریختن برای این چیزای زودگذر و در ظاهر مهم و در باطن الکی بریزه و بعد یی هو فکرت میره پیش امام زمانت ی هویی میزنی تو سرت و میگی خااااااااااک بر سرم-امام زمان دلش برا چی خونه و تو برا چی غصه میخوری؟! بعد کلی خجالت میکشی و دست از این فکرای بیخودت تا ی چند وقت بر میداری!(ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر باز آ که ریخت بی گل رویت بهار عمر از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست کاندر غمت چون برق بشد روزگار عمر) و...
تصمیم میگیری هر کسی رو که تو خیال و ظن خودت ی کمی باهات ناجور بوده رو فراموش کنی و تو با اون خوش اخلاق باشی. چرا که:
همه باید همدیگرو دوست داشته باشیم و اساس جها ن بر محبت ناب بنا شده و الهی خدا محبت اهل بیت رو به دل همه مون بندازه که با هم بیشتر از قبل مهربون باشیم.
دوستتون دارم...
|
|
یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۱
|
|
|
|
| |